از هم پول قرض میکردیم. هر وقت پول لازم بودم، اگر از هیچ طریقی جور نمیشد، به محمودرضا زنگ میزدم و جور میشد. اینطور نبود که همیشه پول داشته باشد؛ با این حال، هیچوقت نمیگفت ندارم. میگفت «جور میشه؛ شماره کارت بده!» و بعد از یکساعت پیامک میداد که: «واریز شد». میدانستم که اینجور وقتها از کسی قرض میکند. جودش یکی از خصوصیات بارزش بود. هیچوقت هم نشد که طلبش را بخواهد. یکی دو هفته قبل از آخرین رفتنش به سوریه، پیامک داده بود که کمی پول لازم دارد و گفت که زود پس میدهد. من تابستان پارسال مقداری پول از او قرض کرده بودم و قرار بود تا خرداد امسال به او برگردانم. برایش نوشتم: «لازم نیست پس بدهی؛ من به تو بدهکارم بگذار اول بدهیم را صاف کنم، بعد.» در جوابم نوشت: «صافیم». نزدیک شهادتش، کاملا از دنیا صرفنظر کرده بود.