اولین بار محمودرضا را اواخر تابستان در حوالی حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) دیدم و با او آشنا شدم. رفتار و کردار او را که مشاهده میکردم مرا به فکر واداشت که چگونه او و دوستان جوانش بعد از گذشت نزدیک سه دهه از سالهای دفاع مقدس و عصر امام خمینی(ره)، همانند خط شکنان عملیاتهای فتح سوسنگرد و خرمشهر با ایمان و انگیزه قوی و شجاعت وصف ناشدنی در حمایت از اسلام و انقلاب اسلامی و دفاع از حریم اهلبیت (ع) مردانه ایستاده و مرگ را به بازیچه گرفتهاند. محرم در راه بود، قرار شده بود که با عملیاتهایی، اطراف حرم بیبی (سلام الله علیها) از اشغال دشمنان اسلام پاکسازی شده تا مردم، محرم امسال بتوانند به راحتی و در امنیت کامل، در ایام شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) عزاداری نمایند. محمودرضا نیز مانند بقیه برای شروع عملیات لحظه شماری میکرد. خیلی خوشحال به نظر میرسید. با شادی فوقالعادهای از حضورش بر بالای گلدستههای حرم جهت شناسایی دشمن تعریف میکرد و عکسهای نابی که از حرم مطهر و گنبد و بارگاه حضرت زینب(س) برای خود تهیه کرده بود. یادم میآید در مرحله سوم عملیات آزادسازی مناطق غرب حرم مطهر عملیات تا شب ادامه پیدا کرد، مدافعین حرم با مشکل کمبود نیرو برای ادامه عملیات مواجه شده بودند، محمودرضا به آنها گفته بود: من به همراه پنج نفر دیگر داوطلبان حاضرم کار دفاع از منطقه همجوار نیروها را تا صبح بهعهده بگیرم تا امنیت منطقه جدید متصرفی، تأمین شده و عملیات متوقف نشود. این در حالی بود که محمودرضا و همرزمان عراقیاش از صبح مشغول عملیات و بسیار خسته بودند. کاری بود که باور قبول انجام آن ناشدنی بود. فرمانده منطقه از این پیشنهاد بسیار تعجب کرد و با حالتی خاص گفت: مگر میشود؟! مترجم به او گفت: حسین ایرانی است! یعنی اینکه ایرانیها با بقیه فرق داشته و شجاعت فوقالعادهای دارند. فرمانده عرب سرش را بهعلامت رضایت تکان داد و گفته او را تصدیق نمود. وقتی به آن شهید خیره میشدید و رفتارش را زیر نظر میگرفتید، روحیه و شجاعت بچههای خط شکن عملیات کربلای ۵ را در او میدیدید، همیشه خندان بود و تبسم به چهره داشت. احترام خاصی به همرزمانش بخصوص پیشکسوتان میگذاشت. این اواخر بهطور مرتب او را میدیدم. پیگیری و تلاش بسیار جدیای برای شناسایی منطقه دشمن و آماده سازی منطقه جهت عملیات داشت. دلش میخواست زودتر عملیات شروع شود و اطراف حرم نورانی عقیله بنیهاشم، حضرت زینب (س) از لوث وجود حرامیان پاک شود، روز عملیات هم در خط او را به همراه شهید حسین مرادی دیدم. هر دو مثل همیشه خندان و پرنشاط و فعال بودند. با تعداد دیگری از رزمندگان داوطلب مدافع حرم مطهر از دیگر کشورها، روی زمین نشسته و مشغول صحبت و احتمالاً هماهنگیهای لازم برای ادامه عملیات بودند. درگیری با تروریستهای کافر به شدت ادامه داشت و آتش رزمندگان روی مواضع آنان باریدن گرفته بود. ساعتی بعد محمد حسین مرادی در حین درگیری با دشمن هدف تکتیرانداز دشمن واقع و به شدت مجروح شد. محمد حسین ۲ هفته بعد در جوار حرم مطهر امالمصائب، حضرت زینب (س) پر کشید و هم پرواز شهدا کنار ملائک جنت شد.
بعد از عاشورا به مرخصی آمده بود، تلفنی احوالش را پرسیدم، میگفت: بچههایی که مرخصی آمده بودند، اکثراً برای عملیات به سوریه برگشتند اما او چند روزی دیگر برمیگردد. انگار برای بار آخر و دیدن خانواده و کوثر، کودک معصوم شیرخوارش، آمده بود ولی برگشتنش طول کشیده بود، مثل اینکه میخواست همه را سیر ببیند و خداحافظی کند، آن وقت برود.